Wednesday, February 24, 2010



فکر میکنم این آخرین پست این وبلاگ باشد. ممنون از لطف همه شما دوستان در این مدت

23 comments:

Al said...

what an ending!

مهدیه said...

خیلی حیف شد...
امیدوارم بازم بیای.

هر جا که هستی خوب و خوش باشی.

یلدا said...

سوفیا جون سلام ... من تازه یه ماه نیست وبلاگتو پیدا کرده بودم و همه هفته سر بهش میزدم و به خواهرم هم معرفیش کرده بودم و اونم خیلی خوشش اومده بود . خیلی حیفه که ولش کنی , خواهشا این پستت رو پاکش کن , فکر میکنم نظر همه خوانندهات هم همین باشه . اگه جای دیگه وبلاگت رو میبری آدرسش رو حتما بذار

یلدا said...

سوفیا جون سلام ... من تازه یه ماه نیست وبلاگتو پیدا کرده بودم و همه هفته سر بهش میزدم و به خواهرم هم معرفیش کرده بودم و اونم خیلی خوشش اومده بود . خیلی حیفه که ولش کنی , خواهشا این پستت رو پاکش کن , فکر میکنم نظر همه خوانندهات هم همین باشه . اگه جای دیگه وبلاگت رو میبری آدرسش رو حتما بذار

hj said...

ایشالا به سلامتی
حالا اسباب کشیه یا می خواین بکوبین از نو بسازین

رضا سرمست said...

چرا؟ میخوای وبلاگ جدیدی باز کنی یا کلا نمیخوای بنویسی؟

sophie said...
This comment has been removed by the author.
farshadtest said...

سوفیا خانم عزیز
بعد از اولین ایمیلم به شما من در دو ایمیل دیگر شرح حالی مختصر از خودم برایتان دادم . و نوشتم چرا برای شما که غریبه اید نوشتم . هرچند جوابی دریافت نکردم و ندانستم که اصلا آن ایمیلها را دریافت کرده اید یا نه . دوست دارم اگر شد بدانم . شاید هم در بالک میلتان خاک می خورند . اگر آنها را نگرفته اید می توانم مجدد برایتان بفرستم. در یکی از آنها فکر می کنم دلایل کافی برای آنکه باید بنویسید و به فرمایش دوستان واقعاً حیف است این وبلاگ خوب را رها کنید هست
اگر جوابی دادید که احتیاج به پاسخ داشت و پاسخی نگرفتید حمل بر بی ادبی نکنید .ممکن است تا چند روز نتوانم چیزی بنویسم .
با احترام

رضا سرمست said...
This comment has been removed by a blog administrator.
یک بعد از ظهر پاییزی said...

سوفیا چرا اینقدر عصبانی هستی . کجا میخوای بری ؟ مگه ما میذاریم . بعد از اینهمه پستهای خوب حیفه که ول کنی . تازه باهات دوست شده بودیم و بهت عادت کرده بودیم .این وبلاگ حداقل باعث میشه بیای و غصه های روزانتو بنویسی تا شاید یه ذره خالی بشی . من دوستتم بهت میگم نرو .
مهدی کتابفروش

sophie said...
This comment has been removed by the author.
sophie said...

به مهدی کتابفروش: پاریس-تگزاس آدمی بود که سعی میکرد معصومانه زیباییها رو ببینه. من دیگه اون آدم نیستم. من یک آدم ِ عصبانی ِ مزخرف ِ به هیچ درد نخور ام. روحم حالش بده و جز سیاهی و نفرت توش چیزی نیست. پس دیگه نمیتونم اینجا بنویسم و اصلن حق ِ بودن در پاریس-تگزاس رو ندارم. چه اهمیتی داره که یکی مثل من باشه یا نباشه؟

nazanin said...

سلام سوفیا دوست خوبم
غمگین شدم , تازه دوست شدیم و وبلاگ بی نظیرت دلیل آغاز این دوستی , امید دارم که همینطور در ابتدای جمله نوشتی " فکر می کنم" این تصمیم موقتی باشه از شدت ناراحتی خواستم در فیس بوک هم این درخواست رو برات بنویسم
امیدوارم فقط همین

sophie said...

حالم خیلی بده نازنین

مهرداد said...

سلام
من را یادتان هست ؟ مزاحم نیمه شب وبلاگتون. فکرکردم نصفه شبی بعد یه دو هفته ای سری بزنم ببینم بازم بیدارین. راستش از پستی که دیدم جا خوردم. گفتم لابد جکه
تا پایین صفحه برید و برگردید. خودتون از تصمیمتون پشیمون میشید. پیشنهاد میکنم همین الان یک پست جدید بنویسید که دوستان نگرانتون رو از نگرانی دربیارید. بعدشم بقول یلدا خانم پست قبلی رو پاکش کنید بره پی کارش
منتظریم

درخت ابدی said...

سلام، سوفیای عزیز. باورت نمی شه این دو-سه هفته چه شب و روزی کشیدم از دوستان وبلاگی. یکی رفت خودشو غرق کنه، یکی با تیغ به جون دستش افتاد...و حالا نوبت تو شده. روضه نمی خونم، اما اینو بدون که این کارت تو این شرایط اشتباهِ محضه. ما به اندازه ی کافی منزوی هستیم،پس نباید عمیق ترش کرد. از روزی می ترسم که یادمون بره چیزی به اسم طنز وجود داره که می تونه تخلیه مون کنه، حتا اگه وبلاگ باشه

وحید جلالی said...

حیف شد.لااقل برای من.تازه این جا رو پیدا کردم و دارم با ولع همه پست هاتون رو می خوانم.یک خواهشی داشتم.فعلا وبلاگتان را پاک نکنید.بگذارید همین طور برای مدتی بماند.شاید روزی نظرتان عوض شد.ممنون

رضا سرمست said...
This comment has been removed by a blog administrator.
یک بعد از ظهر پاییزی said...

میدونم چی میگی . این نگرش تو خیلی ارزشمنده . ولی تو یه اشتباه بزرگ کردی و اون اینکه تو خواستی زیباییهای دنیا رو ببینی در صورتیکه دنیا پر از زشتیه و ما فقط میتونیم سعی کنیم که در کنار این زشتیها نظری هم به بعضی از زیباییها بندازیم . مشکل اینجاست که معصومیت تو در مقابل این دنیا تو رو مظلوم میکنه . تو میخواستی چیزی باشی که نمی تونی باشی . اما حالا سرزنش و تنبیه خودت فایده ای نداره ، به جاش نگاهتو عوض کن . مهدی کتابفروش

sun said...

ای بابا... ما داشتیم با اینجا زندگی میکردیم ...

مهرداد said...

امروز روز دیگریست
با پستی جدید به تولدی دیگر بیندیشید. شاید پستی با همین مضمون.

البته اگر هنوز عصبانی هستید به نظرم تا شعله خشمتون فروکش نکرده تا چند روز چیزی ننویسید چون منطق انسان عصبانی متفاوت با منطق ذاتیشه و ممکنه چیزی بگوید یا بنویسد که با درونش متفاوته و پشیمون بشه

mouse said...

هی سوفیا
برای ما که وبلاگ نویسیم از این اتفاقات زیاد می افته . یعنی قبل از اینکه وارد دنیای مجازی بشیم حساب تمام هزینه هاشم می کنیم . همیشه آدم مای فراوون مریضی هستن که ادمو عصبی و ناامید ودلسرد از کل بشریت می کنن .ولی اهمیت نده. رسالت تو بالاتر از این حرفاست.
یه مدت استراحت کن و بعد برگرد

nadi said...

mais non ..............mais pourkoi??????? vous n'écrivez plus?????????? mais nooooooooonnnn