چقدر زندگی عجیبه. گاهی باورکردنش سخت میشه
یک چیزهایی هست, که به کلام درنمییاد
نمیدونم کِی دوباره می تونم بنویسم.
از لطف همهتون ممنونم. راستش اصلن فکر نمیکردم اینقدر خواننده داشته باشم. اینکه بیشتر از اونی که فکر میکردم خواننده دارم ترسناک هم هست. یه جورایی آدم فکر میکنه موظفه دیگرانی رو که نمی شناستشون راضی نگه داره و به تصویری که از خودش در ذهن اونها ساخته پایبند بمونه. طی این چند ماهی که اینجا مینویسم همیشه سعی کردم خودم باشم. امیدوارم که در آینده هم بتونم.
نازنین ِ عزیزم, مهرداد, مهدی کتابفروش, یلدا, نادی و بقیه دوستان از اینکه ادامهء حیات این صفحه براتون ارزشمنده ممنونم
پ.ن:آقای محمد رسولی مخلصیم دوست عزیز. درباره اون کامنت من همون شب با اسمس و ایمیل درخواست کردم که پاکش کنه. گفت مشکل فنی داره و پاک نمیشه. بهرحال ازنظر خودم افتضاح بود تعجب میکنم شما میگی خوشت اومده. در مورد فیلم شون پن هم یکبار دیگه دیدمش و خب دفعه دوم به اندازه بار اول دوستش نداشتم و احساس کردم حق با شما بود
یک چیزهایی هست, که به کلام درنمییاد
نمیدونم کِی دوباره می تونم بنویسم.
از لطف همهتون ممنونم. راستش اصلن فکر نمیکردم اینقدر خواننده داشته باشم. اینکه بیشتر از اونی که فکر میکردم خواننده دارم ترسناک هم هست. یه جورایی آدم فکر میکنه موظفه دیگرانی رو که نمی شناستشون راضی نگه داره و به تصویری که از خودش در ذهن اونها ساخته پایبند بمونه. طی این چند ماهی که اینجا مینویسم همیشه سعی کردم خودم باشم. امیدوارم که در آینده هم بتونم.
نازنین ِ عزیزم, مهرداد, مهدی کتابفروش, یلدا, نادی و بقیه دوستان از اینکه ادامهء حیات این صفحه براتون ارزشمنده ممنونم
پ.ن:آقای محمد رسولی مخلصیم دوست عزیز. درباره اون کامنت من همون شب با اسمس و ایمیل درخواست کردم که پاکش کنه. گفت مشکل فنی داره و پاک نمیشه. بهرحال ازنظر خودم افتضاح بود تعجب میکنم شما میگی خوشت اومده. در مورد فیلم شون پن هم یکبار دیگه دیدمش و خب دفعه دوم به اندازه بار اول دوستش نداشتم و احساس کردم حق با شما بود
6 comments:
سلام سوفیای عزیز.به همراه یک بوس گنده!
خوشحالم که باز می نویسی.
آره دقیقن هراس آوره وقتی بدونی چقدر خواننده داری ( تازه به خیلیایی فکر کن که می خونن و کامنت نمی ذارن) ولی خوبه که خودت رو موظف بدونی به این که ما رو راضی نگهداری!
وبلاگت احساس خاصی داره . با این که خیلی وقت نیست میام اینجا اما بهش دل بستم.
خوبه که خودت باشی و بازم بنویسی.
منتظر می مونم.
سلام
خوشحالیم که برگشتید.
دوستی می گفت زندگی مثل ترامپولینه - اگر موقع سقوط سعی کنی بیرون نیفتی می تونی پرشی بلندتر رو دوباره تجربه کنی
البته فکر نکنید ما صدامون از جای گرم در میاد. در زندگی غم و غصه فراوون هست. فکر نکنم هیچ غصه یی بدتر از مرگ عزیزان باشه. اما آدمی به اون هم عادت میکنه. یعنی ناچاره عادت کنه. غصه ها را باید به فراموشی سپرد و فقط از اونها برای آینده درس گرفت
take it easy
سوفیا جون سلام... منم خوشحالم که بازم میتونم بخونمت , حس خوبی نسبت به جملههای زیر داشتم
چقدر زندگی عجیبه. گاهی باورکردنش سخت میشه
یک چیزهایی هست, که به کلام درنمییاد
یه جورایی احساس میکنم ایندفعه از جاهای خوب زندگی داری میگی . احساسم درسته ؟
سوفیا عزیزم سلام
دوست دارم یا نگاه زیبانگرت بنویسی و همیشه در کنارمان باشی
خیلی خوشحالم
از طرف دوستی تازه اما به کهنگی سالها
سلام، سوفیای عزیز. خیلی خوشحالم دوباره برگشتی و کلبه ی مجازی ت رو زنده نگه داشتی. این کلبه، کلبه ی وجوده. دست کم نگیر نوشتن تو این جا رو. وبلاگ خیلی عمیق تر از فیس بوکه.
اصلا نترس. کافیه کار دلتو بکنی. اما دیگه لطفا از اون پست ها نذار
سلام زنده باشي سوفيا خانم. خوشحالم هستي
Post a Comment