Wednesday, March 3, 2010

دست‌ها

دست در دست هم قدم زدیم. دست‌ها چیزهای خیلی خوبی‌اند , به‌خصوص بعد از این‌که از عشق‌بازی برگشته باشند.

در قند هندوانه / ریچارد براتیگان

پ.ن: آلیکانته

8 comments:

امیر صباغ said...

چه خوب که به فکر من بودی...
این جریان خاک غریب هم یه جورایی مثل
قضیه هد آن فاتح آکین و با او حرف بزن و دختر پرتقالی بود

وقتی کامنت ات رو تو کافه امیر دیدم (که گفتی تو هم عین من همون قسمت کتاب رو انتخاب کرده بودی)
از این هم موجی کلی انرژی گرفتم

از براتیگان گفتی ... این شعرش رو خیلی دوست دارم :

عشق را بی خیال
دوست دارم
لابه لای موهای بلوندت
بمیرم


این لینک رو هم یه نگاه بنداز :

http://www.reflectional.blogfa.com/post-33.aspx

sophie said...

همین دیروز دیدم یک کتاب شعر جدید از براتیگان درآمده. انتشارات مروارید. قبلی‌ها خانه‌ای جدید در آمریکا و لطفا این کتاب را بکارید را همان موقع گرفتم خواندم. فکر میکنم ما خیلی خوش شانس ایم که کتابهای براتیگان مدام به فارسی ترجمه می‌شود. از رمانهاش هم «یک زن بدبخت» آخری بود که عالی بود

hj said...

خدا را شکر یک بار هم شده این بخش کامنت های وبلاگتان باز شد
بسیار خوش حالم که برگشتین
-------
چند قدم آن طرف تر از کلبه مستراحی بود و درش بی تعارف باز مانده بود. داخل مستراح مثل صورت آدم بود و انگار داشت می گفت:« آن پیرکی که منو ساخته 9745 بار اینجا ریده و حالا مرده و من نمی خوام کس دیگه ای دستش به من برسه. اون آدم خوبی بود. منو با عشق و علاقه ساخت. تنهام بذار .من حالا یادگار اون ماتحت نازنینی ام که کلکش کنده شده .هیچ راز و رمزی اینجا نیست.برای همینه که در بازه. اگه ریدنت گرفته، مثل گوزن ها برو لای بوته ها.»
به مستراح گفتم:«گور بابات. چیزی که من می خوام همه اش یه ماشینه که ببردم پایین رود.»

خلاصه این طوری شد که ما عاشق براتیگان شدیم

-----------
خصوصی:و جسارتا مختصری احتیاط کنید این روز ها به هر دلیل واهی در هر جا دلشان خواست را تخته می کند آتو دستشان ندهید

وحید جلالی said...

این شعر و شعرهای قبلی ای که از برتیگان گذاشتید خیلی قشنگ ان.من تازه وارد دنیای برتیگان شدم.کم کم دارم عاشقش می شم.الان دارم در رویای بابل رو می خوانم.

sophie said...

خوبه. براتیگان‌بازها جمع بشن

درخت ابدی said...

همین دیوونه بازی هاس که به آدم می گه طاقت میاری، غم نخور

nazanin said...

چه زیبا
منم " یک زن بدبخت" رو خوندم و دوست داشتم

خاموش said...

...
درباره ی
در فواید گیاه خوری هدایت هم بنویسید
...