Saturday, September 5, 2009

محمد یعقوبی از بیش از یک دهه پیش آدم بزرگی در تياتر ماست. «زمستان ۶۶» و چند سال بعد از آن «یک دقیقه سکوت» و تجربه‌های نو و متفاوتش در آن کار به عنوان یک نقطه عطف در این مسیر , او را به‌عنوان کارگردان و نمایشنامه‌نویسی خلاق و باهوش با نگاه و دغدغه و حساسیت ٍ زیبایی‌شناسانهء خاص و در یک کلام دارای سبک شخصی تثبیت کرد. نمایشنامه‌نویسی که به‌نظر می‌رسید بیش از سنت‌ها و تاریخ تیاتر به سینما و به‌ویژه فرمول‌های سینمای مدرن ٍ دهه ۱۹۶۰ به بعد وابسته است. به‌عنوان نمونه نگاه کنید به تاثیر «هیروشیما عشق من» روی دیالوگ‌نویسی ٍ «زمستان ۶۶» , رفت و برگشت‌های زمانی , ریتم ٍ تکرارها , استفاده از تکنیک‌هایی که روی صحنه مشابه جامپ‌کات , دیزالو , اسلوموشن , صدای خارج از قاب و...عمل کنند و از «یک دقیقه سکوت» به بعد در ساختار متن‌هایش نقشی کلیدی به عهده دارند , احساسات و تنش‌ها و تردیدها و تنهایی‌ها و روابط ٍ«برگمانی» ٍ آدمها , پر رنگ بودن ٍدغدغه‌های اجتماعی و سیاسی , خودبیانگری و خودارجاعی ٍ نویسنده , یافتن راهایی عملی برای نمایش ذهنیات پیچیده و چند وجهی آدمها , نوعی جهان‌بینی اگزیستانسیالیستی و تجربه‌های بصری ٍ خاصی که در فرم سینمای آن دوران تنیده شد و....
یعقوبی یکی از معدود (و شاید اولین) درام‌نویس-کارگردان هایی بود که توانست صدای واقعی و سانسورنشدهء دغدغه‌های عاطفی و اجتماعی نسل خودش و حتی نسل بعدی باشد , که آدم‌ها و شیوهء زندگی خانوادگی ( بافت خانواده در آثار او زمینهء اصلی ٍ رخدادهاست ) و شرایط ٍ تاریخی ٍجامعه‌ای را که در آن زندگی می‌کند خیلی خوب می‌بیند و می‌شناسد و تحلیل می‌کند و می‌خواهد درباره‌اش بحث کند , که توانست متن‌هایی سرشار از صداقت و احترام به تماشاگر با ویژگی‌های فرمال ٍ مدرن و جذاب برای مخاطب ٍ روشنفکر بنویسد , میزانسن‌های چشم‌گیر بسازد و شیوه‌های نو یی در بازیگری تجربه کند.
یک ویژگی ٍ بسیار مثبت ٍ او , تلاش مدام برای درجا نزدن و یافتن مسیرهای متفاوت و امتحان نشده و تنوع ٍ تجربه‌های تازه است.
یعقوبی نویسنده‌ای حسی یا به‌عبارت بهتر شهودی ست. نویسنده‌ای که با کنترل ٍ توانایی‌های تکنیکی , خودش را رها می‌کند و اجازه می‌دهد در جریان ٍنوشتن, توسط ناخودآگاه هدایت شود و ایده های پنهان و پیش‌بینی نشده به سطح بیایند و حتی او را غافلگیر کنند. راز ٍ طراوت کاراکترهای او هم به اعتقاد من همین است.
اما به‌نظر می‌رسد همان ویژگی که نقطهء قوت او بود به پاشنهء آشیل‌اش نیز تبدیل شد. اتکا به شهود و غریزه و همچنین تجربه‌گرایی ریسکی دربردارد که گاهی موفق از کار درمی‌آید و گاهی هم نه. و این موفق شدن به عوامل متعدی بستگی دارد. او طی این سال‌ها اوج و فرود زیاد داشته. به‌ویژه بعد از «یک دقیقه سکوت» که انگار همه چیز درست سر جای خودش بود تا یک شاهکار شکل بگیرد , با اصرار بر پرکاری و زدن ٍ تمام حرف‌های نگفته و همچنین عجله و بی‌حوصلگی چند کار ٍ نه چندان موفق(با مقیاس ٍ یعقوبی) را پشت سر گذاشت تا به «ماه در آب» رسید. اثری درخشان و قابل بحث که صحبت دربارهء آن مجالی دیگر می‌طلبد.

***
اما این روزها تماشای اجرای «خشکسالی و دروغ» برای مخاطب ٍ جدی و پی‌گیر ناامیدکننده است....متنی که با عصبیت و یک‌جانبه‌نگری و برای فریاد زدن ٍ دردهای شخصی نوشته شده و از آن عمق ٍ همیشگی در آن خبری نیست و انگار «چه گفتن» مهم‌تر از «چگونه گفتن» شده. دلمشغولی‌ها و روابط ٍ آدم‌ها به حدی باورنکردنی در سطح می‌گذرد و کاراکترها انگار برای خنداندن ٍ تماشاگر به کاریکاتورهایی نادان و فرصت‌طلب تقلیل یافته‌اند و بی‌حوصلگی و هجو و تعصب جای نگاه منطقی و ریشه‌‌ای به مسائل را گرفته. میزانسن‌ها سردستی و فاقد جذابیت ٍ بصری‌اند. تکرارها برخلاف کارهای قبلی فکرنشده است در نتیجه فرم ایجاد نمی‌کند و صرفا اعصاب ٍ تماشاگر را بهم می‌ریزد. تکرار مدام یک جمله حتی اگر با هدف ٍ آبستره کردن باشد ملال‌آور است. مشکلات ٍ رابطهء امید و میترا اگر درست نگاه کنیم در اصل مشکلات ٍ روانی ٍ خود میترا ست که دچار کسالت ٍ بیکاری و پوچی شده و نه مسائل ٍ زن و شوهری , و بازی ٍ علی سرابی که بازیگر توانایی‌ست و پیش از این اجراهای بسیار دشوار و موفقی از او دیده‌ام توان ٍ درگیرکردن ٍ تماشاگر را نداشت (یک نمونهء خیلی خوب از این نوع بازی ٍ مونوتن و سرد حضور ٍ سعید چنگیزیان در «ماه در آب» بود. که به‌نظر من بهترین بازی ٍ کارنامهء او هم هست). نمایش به شکل ٍ عجیب و آزاردهنده‌ای پر از عقده‌های ضد زن است طوری‌که واقعن باور نمی‌کردم یعقوبی دیالوگ‌های اثرش را پر از کلمات قصار و متلک‌های رایج ٍ خاله‌زنکی کند و کاراکترهای مؤنث ٍ شرم‌آوری بیافریند که از فرط ٍ خواری و ذلت(درحدی که بعد از آن جدایی ٍ مفتضحانه باز هم سعی می‌کند از شوهر سابق محبت گدایی کند) و کوته‌فکری و خودخواهی و صفات ٍناپسند ٍ دیگر بعید است نمونه‌ای در جهان واقعی داشته باشند , و تماشاگران هم کف بزنند و هیچ عکس‌العملی نشان ندهند! میترای بدبخت که صحنه‌های مربوط به او دیگر زیادی افراطی ست قربانی ٍ این نگاه ٍ دیکتاتوری ٍ نویسنده شده(طفلک آیدا کیخایی- خودش را روی صحنه عملن نابود می‌کند) , و جالب است که نقش او را همسر ٍ یعقوبی بازی می‌کند. من البته هیچوقت بازی ٍ کیخایی را دوست نداشته‌م و گاهی به شوخی آرزو می‌کردم این‌ها از هم جدا شوند تا بازیگران ٍ دیگری جایگزین‌ او شوند(که انگار بعید هم نیست!)
در عوض مهدی پاکدل (آرش) با بازی ٍ راحت‌اش تنها آدم ٍ سمپاتیک و جذاب ٍ نمایش است. حداقل برای من صحنه‌های حضور ٍ او به‌خصوص آن قسمتی که دربارهء دوست‌دخترش صحبت می‌کرد(و این دیالوگ بامزه: چرا مردها به‌جای دوست‌دختر ٍ خودشون با دوست‌دختر ٍ یکی دیگه ازدواج می‌کنند؟) بهترین بخش ٍ نمایش بود و فکر کردم کاش یعقوبی او را به‌عنوان کاراکتر اصلی انتخاب می‌کرد و به مشکلات روابطش می‌پرداخت. یا دست‌کم نگاه عمیق‌تری به مدل ٍ روابط جوان‌ها می‌داشت (کافی بود کمی وبلاگ بخواند) می‌پذیرم که آن‌وقت نمایش شاید اجازهء اجرا نمی‌داشت ولی برای کسی که می‌تواند نشان بدهد در جمهوری اسلامی یک خانواده در مهمانی مشروب می‌خورند و پسری دربارهء دوست‌دخترش می‌گوید: تو همهء حالت‌ها دیده‌مش , قطعن ناممکن نیست.
اخیرا متن ٍ مونولوگ «برلین» را می‌خواندم که یکی از نوشته‌های تازهء یعقوبی‌ست و به لحاظ ٍ ایدئولوژی ورسیون ٍ دیگری از «خشکسالی و دروغ» است و پر از دیالوگ‌های شعاری(و بامزه). آنجا هم مشکلات زن و شوهر در این حد است که چرا زن نمی‌فهمد مرد حق دارد خواب‌های س.ک.سی ببیند....
به‌نظر من البته این که یعقوبی دارد در جامعهء س.ک.س‌زدهء فعلی به بحران ٍ زناشویی و س.ک.س می‌پردازد جهت‌گیری ٍ درستی را نشان می‌دهد. نشان می‌دهد همچنان گیرنده‌های او برای درک و دریافت ٍ نبض ٍ جامعه حساس است. جامعه‌ای که تازه دارد دست و پا می‌زند که س.ک.س و پرسش‌های اخلاقی و عاطفی ٍ مربوط به آن را از یک تابوی ناموسی به یک مفهوم ٍ روزمره تبدیل کند و از پنهانی و تاریکی به سطح و شفافیت بیاورد و زبانی بسازد که بتواند درباره‌اش حرف بزند و بنویسد. و شاید مهم‌ترین دلیل ٍ این اتفاق , رشد و بلوغ ٍ اجتماعی ٍ سریع ٍ زن‌ها ست.....
حالا اینکه یعقوبی (و هر هنرمند دیگری) بتواند از این شرایط ٍ اجتماعی ٍ پیچیده خلاقانه استفاده کند و به دوران ٍ اوج بازگردد یا نه , آینده نشان خواهد داد.

پی‌نوشت: متن مونولوگ ٍ برلین http://www.yaghoubee.com/plays/berlin/871211berlin.bA.pdf
پ.ن ۲: یک مطلب مفصل و خواندنی دربارهء «ماه در آب
http://www.yekpanjare.com/2006/10/967.php
پ.ن۳: آلبوم عکس‌های احسان رأفتی
http://ehsaaan.com/weblog/?p=289
پ.ن۴: گفتگو با محمد یعقوبی
http://www.etemaad.ir/Released/88-06-08/175.htm
پ.ن ۵:تماشای عکس‌ها و فکر کردن به خاطرهء «یک دقیقه سکوت» وجودم را از حسی غریب پر کرد. بخصوص اولین عکسی که در این صفحه گذاشته‌ام حس عاطفی شدیدی برایم دارد. آن موقع کی فکر می‌کرد یک چیزی مثل وبلاگ وجود داشته باشد؟ و اینکه بتوانی این عکس‌ها را تماشا کنی و قشنگ‌ترین و نوستالژیک‌ترین‌اش را انتخاب کنی....می‌دانم که تا آخر عمرم لحظه‌هایی را که آن شب‌ها در سالن چهارسو بودم از یاد نخواهم برد.
شاید بگردم اگر پیدا کردم نقدم روی «یک دقیقه سکوت» را که همان موقع در مجلهء صحنه چاپ شد اینجا بنویسم

No comments: