عجیبه , دیشب برای اولین بار تو عمرم موقع خوندن شعر سهراب سپری گریه کردم.
سپهری هیچوقت شاعر ٍ موردعلاقهم نبوده. شور و حالی درونم برنینگیخته. خیلی کم به یاد میارم خونده باشماش. دیشب-نیمهشب بود- داشتم کتاب دوزبانهای که با ترجمهء داریوش شایگان از شعرهای سپهری به فرانسه درآمده ورق میزدم که رسیدم به این:
و تنهایی ٍ من شبیخون ٍ حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت ٍ عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت ٍ سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
بیا آب شو مثل یک واژه در سطرٍ خاموشیام
بیا ذوب کن در کف ٍ دست ٍ من جرم ٍ نورانی ٍ عشق را
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب ٍ اصطکاک ٍ فلزات......
سپهری هیچوقت شاعر ٍ موردعلاقهم نبوده. شور و حالی درونم برنینگیخته. خیلی کم به یاد میارم خونده باشماش. دیشب-نیمهشب بود- داشتم کتاب دوزبانهای که با ترجمهء داریوش شایگان از شعرهای سپهری به فرانسه درآمده ورق میزدم که رسیدم به این:
و تنهایی ٍ من شبیخون ٍ حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت ٍ عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت ٍ سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
بیا آب شو مثل یک واژه در سطرٍ خاموشیام
بیا ذوب کن در کف ٍ دست ٍ من جرم ٍ نورانی ٍ عشق را
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب ٍ اصطکاک ٍ فلزات......
2 comments:
آدمو به رقص میندازه بیشتر این شعر
تا گریه
همه زنها یه چیزیشون میشه
اسمتون ناآشناست برام. نشانی ,چیزی؟
بعد اینکه اتفاقن کاملن گریه داره. و آنچه تمام شواهد موجود نشون میده اینه که برعکس این مردها هستند که نه یه چیز بلکه هزار چیزشون میشه
Post a Comment