Monday, September 7, 2009

ـ سایهء رنگ‌پریدهء مورچهء ترسیده
می‌خواهد با تو دوست شود
کودکی‌ات را بشناسد
و با تو اشک بریزد.
می‌آید
با تو زندگی کند.


ـ دیشب در اتاق
یک شمع خوش‌صحبت داشتم
خسته بودم
ولی می‌خواستم با کسی حرف بزنم
شمعی روشن کردم
و به صدای آرام ٍ نورش گوش دادم
تا خوابم برد

ریچارد براتیگان

No comments: