Wednesday, March 17, 2010

مرا تو بی سببی نیستی

لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی‌ترین بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می‌کند
که جاندار غارنشین از آن سود می‌جوید تا به صورت انسان درآید
تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه‌ای که در آن می‌نشیند
تا نغمه‌ای در وجود آید
سرودی که تداوم را می‌تپد
در نگاهت همهء مهربانی‌ها ست
قاصدی که زندگی را خبر می‌دهد
و در سکوتت همهء صداها
فریادی که بودن را تجربه می‌کند


و آغوش‌ت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن

(+)

10 comments:

Universal Emptiness said...

تو میدونی کارت خیلی درسته یا باید بدونی اینو ؟

sophie said...

نه نمیدونستم. مرسی که گفتی

حامد said...

این شعر فوق العاده است

محـمد said...

جای عکست خیلی خوبه. کامنت اول و سوم رو تایید می کنم

یک بعد از ظهر پاییزی said...

خیلی این شعر چسبید . چند وقتی بود که نخونده بودمش ....
به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل
مهدی کتابفروش

درخت ابدی said...

آ.غو.ش بهترین جای دنیاس
سال خوبی رو برات آرزو می کنم

وحید جلالی said...

شعر زیباییست.امیدوارم سال خوبی داشته باشید

nazanin said...

چه شعری سوفیا جان

sophie said...

قربانت نازنین جان. خوبی؟
راستی تو هیچوقت آنلاین نمیشی تو جیمیل؟ یا مثل خودم اینویزیبلی؟ دلم می‌خواست یه کوچولو با هم حرف بزنیم نازنین جان

سرپیکو said...

چه باشکوه! نخستین تبسم نوروز.
چه دلنواز! نخستین نگاه فروردین.
تو نیز ، دست برافشان ،
بگو ،
بخند ،
ببین! «فریدون مشیری»

- وبلاگ بی خوابی با یک پست بهاری منتظر شماست-

سال نو مبارک